میخواهم پرواز کنم

 

ای کاش کودک بودم

ای کاش کودک بودم ،تا بزرگ ترین شیطنت زندگیم نقاشی روی دیوار بود. ای کاش کودک بودم ، تا از ته دل می خندیدم، نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم. ای کاش کودک بودم ، تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه تو، همه چیز را فراموش می کردم

 

+نوشته شده در یک شنبه 7 خرداد 1391برچسب:,ساعت11:33توسط نادیا | |

هنگامی که من و شعر نامه هایم

از ابتدای نگاه تو

به انتهای سرزمین تمسخر پرتاب می شویم

دیگر

نه جایی برای ماندن من است

و

نه جایی برای شعرنامه های بی وزنم

گر توان رفتن نیست

باید

شعر سکوت را پیشه خود ساخت.

+نوشته شده در پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:,ساعت13:37توسط نادیا | |

 

 

عکس عاشقانه

 

نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم:

 

 

درعصرهای انتظار،

 

 

به حوالی بی کسی قدم بگذار!

 

 

خیابان غربت را پیدا کن

 

 

و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو!

 

 

کلبه ی غریبی ام را پیدا کن،

 

 

کنار بید مجنون خزان زده

 

 

و کنار مرداب آرزوهای رنگی ام!

 

 

در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو!

 

 

حریر غمش را کنار بزن!

 

 

مرا می یابی.

 

+نوشته شده در سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:,ساعت12:10توسط نادیا | |


شبي در شب ترين شبها، تو ماهم مي شوي آيا؟

 

تو تسليم تماشاي نگاهم مي شوي آيا؟

 

شبيه يك پرنده، خيس از باران كه مي آيم؟

 

تو با دستان پر مهرت، پناهم مي شوي آيا؟

 

پس از طي كردن فرسنگها راهي كه مي داني

 

كنار خستگيها، تكيه گاهم مي شوي آيا؟

 

شناكردن ميان خاك را بد من بلد هستم

 

تو اقيانوس موج آماج را هم مي شوي آيا؟

 

نگاه ناشيانه من به هستي داشتم عمري

 

تو تصحيح تمام اشتباهاتم مي شوي آيا ؟

 

ا گر بي روز و بي تقويم ماندم من

 

به و صل فصلهايت، سال و ماهم مي شوي آيا؟

 

براي دوستم داري گواهت بوده ام عمري

 

براي دوستت دارم گواهم مي شوي آيا؟

 

شب افسانه اي با تو طلوع تازه اي دارد

 

تو در صبح اساطيري پگا هم مي شوي آيا؟

 

صبور و ساده اي اما ،عميق و ژرف،عشق من

 

براي حرف نجوا، نعره چاهم مي شوي آيا؟

 

پس از صد سال ا گر بد ترجمه كردي نگاهم را

 

به پاس اشكهايم عذر خواهم مي شوي آيا؟

 

تو شيرين تر از آن هستي كه شادابيت كم گردد

و از خود تلخ مي پرسم تباهم مي شوي آيا؟!!!

http://fc01.deviantart.net/fs15/i/2007/044/9/d/Black_Rose_by_wolfsoul_photography.jpg

+نوشته شده در سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:,ساعت11:54توسط نادیا | |

باران عشق


دعای باران چرا ؟!

 

 

دعای عشق بخوان

 

 

این روزها دل ها تشنه ترند تا زمین

 

 

خدایا ...

 

کمی عشق ببار

+نوشته شده در پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت13:31توسط نادیا | |

خداوندا پناهم ده

خداوندا
من از تنهایی و برگ ریزان پاییز، من از سردی زمستان
من از تنهایی و دنیای بی تو میترسم

خداوندا
من از دوستان بی مقدار، من از همراهان بی احساس
من از نارفیقی های این دنیا میترسم

خداوندا
من از احساس بیهوده بودن، من از چون حباب آب بودن
من از ماندن چو مرداب میترسم

خداوندا
من از مرگ محبت، من از اعدام احساس به دست دوستان دور یا نزدیك میترسم

خداوندا
من از ماندن میترسم، من از رفتن میترسم

خداوندا
من از خود نیز میترسم
خداوندا پناهم ده

+نوشته شده در پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت13:27توسط نادیا | |

عکس عاشقانه

خداحافظ!خداحافظ! سلام خوب دیروزم
بدون من تا ته دنیا به آتیش تو می سوزم

خداحافظ!خداحافظ! همیشه همدم و همراه
دلیل بغض بی وقفه ، دلیل هق هق گهگاه

خداحافظ!خداحافظ! عزیز خسته از تکرار
 نگو تقدیر ما این بود ،‌ محاله بعد از این دیدار 
 

خداحافظ!خداحافظ! سیه پوش سراپا نور
شروع ناب هر شعری ، تو ای نزدیک دورادور

خداحافظ غزلساز طناب و شاخه و رؤیا
صدای ناب روییدن ، غریق عاشق دریا

خداحافظ!خداحافظ! گل اردیبهشت من
 پر از نام زلال توست ،‌ کتاب سرنوشت من


ای گل باران نویس این کویر بی بهار
ای چراغ روشن شب گریه های انتظار

آخرین برگ تمام قصه های ناتمام
ای غزال پر غرور دشت سبز بی حصار


 خداحافظ!خداحافظ! دلیل تازه بودن ها
خداحافظ!خداحافظ! تمنای سرودن ها

 
خداحافظ!خداحافظ! سفر خوش ! راه رؤیا باز
پس از تو قحطی لبخند ، پس از تو حسرت پرواز

خداحافظ..................................

+نوشته شده در چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت12:28توسط نادیا | |

میروم خسته و افسرده و زار

 

 

 

سوی منزلگه ویرانه ی خویش!

 

بخدا میبرم از شهر شما

 

دل شوریده و ویرانه ی خویش!

 

میبرم تا که در آن نقطه ی کور

 

شستشویش دهم از رنگ "گناه"

 

شستشویش دهم از لکه ی عشق...

 

زین همه خواهش بیجا و تباه!

 

میبرم تا ز تو دورش سازم...

 

ز تو ای جلوه ی امید محال...!

 

"میبرم زنده به گورش سازم...

 

تا ازین پس نکند یاد وصال!"

 

ناله میلرزد!، می رقصد اشک!

 

آه...! بگذار که بگریزم من...

 

از تو، ای چشمه ی جوشان گناه

 

 

 

 

شاید آن به، که بپرهیزم من!!!

 

بخدا غنچه ی شادی بودم!!!

 

دست عشق آمد و از شاخم چید...

 

شعله ی آه شدم، صد افسوس...

 

که لبم باز به آن لب نرسید!

 

عاقبت بند سفر، پایم بست

 

میروم خنده به لب، خونین دل...

 

"میروم، از دل من دست بردار...

 

ای امید عبث بی حاصل!!!!"

+نوشته شده در پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت12:33توسط نادیا | |


من بودم و
 

تو
 
 

و یک عالمه حرف…
 
 

و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد!!!
 
 

کاش بودی و
 
 

می فهمیدی
 
 

وقت دلتنگی
 
 

یک آه
 

 
چقدر وزن دارد…

+نوشته شده در پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت12:29توسط نادیا | |

آری تو راست می گویی آسمان مال من است

پنجره،فکر،هوا،عشق،زمین،مال من است

اما سهراب تو قضاوت کن بر دل سنگ زمین جای من است

من نمی دانم که چرا این مردم ، دانه های دلشان پیدا نیست.

صبر کن ای سهراب

قایقت جا دارد؟

من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم

به سراغ من اگر می آیید ، تند و آهسته چه فرقی دارد؟

تو به هر جور دلت خواست بیا

مثل سهراب دگرجنس تنهایی من چینی نیست، که ترک بردارد

مثل مرمر شده است چینی نازک تنهایی من.

+نوشته شده در چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت17:25توسط نادیا | |

صفحه قبل 1 ... 6 7 8 9 10 ... 55 صفحه بعد