میخواهم پرواز کنم

   
چقـــدر دلـــــم مــی خواهـــــــد
نامه بنویسم
کاغذ و پاکت هـــــم هَســــت
و یـک عالمـه حــــــرف!
کاش...
کســی...
جایــی...
منتظرم بــــود...

 

15055340869224896971.jpg

+نوشته شده در جمعه 1 شهريور 1392برچسب:,ساعت23:17توسط نادیا | |

 

قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق

عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست

چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی!

که هر بار ستاره های زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی

و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستاره ها را به نظاره نشینی

و خاموش و بی صدا به شادی ستاره های از تو گشته جدا دل خوش کنی

و باز هم تو بمانی و تنهایی و دوری...

+نوشته شده در سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:,ساعت19:51توسط نادیا | |

http://s4.picofile.com/file/7758165264/_INGC170.jpg

گذَشته هآے مَـטּ گذَشتــــ نــــه بهتَر اَ ὤتــ بگویَمـــ בرگذَشتـــ برآیشــ روزهآے زیآבے سوگوآریــــ کرבمـــ سکوتــــــ کرבمـــ خــ ـآطرآتمـ ــ رآ مرور کرבمـــ اے کآشـ هآے زیآבے گفتمـ ــ

פـــسرتــــ هآے زیآבے خــ ـورבمـ ــ

ولے בیگر بســـ اَســتـ ــ مَـטּ بهــ آرزو هآے شـیـریـטּــم مے اَنـ ـבیشمــ ــ مَـטּ بهــ شروعـــے نـפּ مے انـ ـבیشمـ ـ.....

+نوشته شده در سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:,ساعت16:4توسط نادیا | |

http://s1.picofile.com/file/7776187204/65464654.jpg

 

دلـــــم گرفتـــــــــــــــه ...
 
مثـل هـــوای ِ ابــری ِ شهــری خامـــوش
 
دلــــم تنـگ اسـت ...
 
مثـل آسمـــــــــــــان ِ بــــــی ستــاره ی ِ شـبیِ زمستــــــانـی
 
حــال ِ دلـــــــــــم خـــوب نیســت
 
خدایا
 
خستــه ام ...خستـــــه ...
 
به مــن جـــایی بــــــــــــــــــــده آنجـا
 
حـــــــــوالی ِ ابـــرها
 
دیـوار به دیــوار ِ کلبـــه ی ِ ستــــاره ها
 
آنجـا که همـــه جـا نـــــــــــــور است و نگــــار
 
می خواهـم بخوابـــــم
 
می خواهـــــــــــــــم در آغــــوش ِ گــــــــرم ات آرام گیــرم
 
دلــــم گرفتــــه ...
 
دلـــــم تنگــــــــــــــــــــ اسـت
 

دلــــم پـــرواز می خواهـد

+نوشته شده در سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:,ساعت15:36توسط نادیا | |

ﻣﻦ ﻫﻢ ﮐﺎﻧﺪﯾﺪﺍ ﺷﺪﻡ ولی
ﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﯿﺰﯼ
ﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺴﺘﯽ ﻭ ﻣﻘﺎﻣﯽ
ﻣﺮﺍ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﻫﺎ ﺭﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ !
کافی است ﺗﻨﻬﺎ ﺗــــﻮ ﻣﺮﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﯽ ؛ ﮐﺎﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺳﺖ
ﺑﯿﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﺎﺕ ﭘﯿﺮﻭﺯﻡ ﮐﻦ …
Montakhab13_020.jpg
 
 

+نوشته شده در شنبه 19 مرداد 1392برچسب:,ساعت17:16توسط نادیا | |

بارون نمیشم که نگی با چه منتی خودشو به شیشه می کوبه تا نیم نگاهی بیندازمابر میشم که از نگرانی یه روز بارونی هر لحظه پنجره رو بگشایی و من رو تو آسموننگاه کنی

lchv44fzpyb58qbtvsrp.jpg

+نوشته شده در شنبه 19 مرداد 1392برچسب:,ساعت17:14توسط نادیا | |

نوازشگرخوبی نبودی!
سفیدشده،
تارمویی راکه قسم خوردی بادنیاعوضش نمیکنی!%250Love%25.jpg

+نوشته شده در شنبه 19 مرداد 1392برچسب:,ساعت17:7توسط نادیا | |

اتل متل جدائی عروسکم کجایی؟ 
 گاو حسن پریشون یه دل دارم پر از خون  
عشقم رفته هندستون خونم شده قبرستون  
یه عشق دیگه بردار یه دنیا غصه بردار  
اسمشو بذار بچگی تا آخر زندگی  
آچین و واچین تموم شد عمر منم حروم شد !!

hohoalireza.blogfa%20%2823%29.jpg

+نوشته شده در شنبه 19 مرداد 1392برچسب:,ساعت17:3توسط نادیا | |

چه شبی است!

چه لحظه‌های سبک و مهربان و لطیفی،

گویی در زیر باران نرم فرشتگان نشسته‌ام.

می‌بارد و می‌بارد و هر لحظه بیش‌تر نیرو می‌گیرد.

 

هر قطره‌اش فرشته‌ای است که از آسمان بر سرم فرود می‌آید.

چه می‌دانم؟

خداست که دارد یک ریز، غزل می‌سراید؛

غزل‌های عاشقانه‌ی مهربان و پر از نوازش.

هر قطره‌ی این باران،

کلمه‌ای از آن سرودهاست.

دکتر شریعتی

غزل خدا

+نوشته شده در سه شنبه 28 خرداد 1392برچسب:,ساعت16:22توسط نادیا | |

 

 

تمام تنم میسوزد از زخم هایی که خوردم

 

من از دست رفتم شکستم ...

 

میفهمی؟

 

به انتهای بودنم رسیدم اما

 

اشک نریختم...

 

پنهان شدم پشت لبخندی که

 

درد میکند...

 

چشم هام رو به اسمون دوختم

تا کی باید تظاهر کنم ؟...



4bk81c8a7vgnpz4oha9l.jpg

+نوشته شده در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت11:7توسط نادیا | |

 

 

 

آن بت گريه مي كرد زيرا هرگز نتوانسته بود دعايي را مستجاب كند و معجزه اي را برآورده.

 

زيرا شادمان نمي شد از پيشكش هايي كه به پايش مي ريختند و قرباني هايي كه برايش مي آوردند.

 

زيرا دلتنگ كوهي بود كه از آن جدايش كرده بودند و بيزار از آن تيشه كه تراشش داده بود و ملول از آنان كه نامي برايش گذاشته بودند و ستايشش مي كردند. بت بزرگ گريه مي كرد. زيرامي دانست نه بزرگ است و نه با شكوه و نه مقدس.

 

همه به پاي او مي افتادند و او به پاي خدا. همه از او معجزه مي خواستند و او از خدا. همه براي او مي گريستند و او براي خدا.

 

او بتي بود كه بزرگي نمي خواست. عظمت و ابهت و تقدس نمي خواست. نام نمي خواست و نشان نمي خواست.

 

او گريه مي كرد و از خدا تبر مي خواس. ابراهيم مي خواست. شكستن و فروريختن مي خواست.

 

خدا اما دعايش را مستجاب نمي كرد.

 

هزار سال گذشت. هزاران سال.

 

و روزي سرانجام خداوند تبري فرستاد بي ابراهيم.

 

آن روز بت بزرگ بيش از هر بار گريس. بلندتر از هر روز.

 

زيرا دانست كه ابراهيمي نخواهد بود. زيرا دانست كه ازين پس او هم بت است و هم ابراهيم.

 

خدايا، خدايا، خدايا چگونه بتي مي تواند تبر بر خود بزند؟

 

چگونه بتي مي تواند خود را در هم بشكند و خود را فرو ريزد؟

 

چگونه، چگونه، چگونه؟

 

خدايا ابراهيمي بفرست، خدايا ابراهيمي بفرست، خدايا ابراهيمي...

 

خدا اما ابراهيمي نفرستاد.

 

***

 

بي باكي و دليري و جسارتي  اما فرستاد، ابراهيم وار.

 

و چه بزرگ روزي بود آن روزي كه بتي تبر بر خود زد و خود را شكست و خود را فروريخت.

 

مردمان گفتند اين بت نبود، سنگي بود سست و خاكي بود پراكنده. پس نامش را از ياد بردند و تكه هايش را به آب دادند و خاكه هايش را به باد.

 

و ديگر كسي نام او را نبرد. نام آن بتي را كه خود را شكست.

 

اما هنوز هم صداي شادي او به گوش مي رسد، صداي شادي آن مشت خاك كه از ستايش مردمان رهيد.

صداي او كه به عشق و شكوه و آزادي رسيد.

 

نمایش احساسات با عکس های زیبااز کتاب" من هشتمین آن هفت نفرم" - عرفان نظر آهاری

 

+نوشته شده در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت10:59توسط نادیا | |

مي توان در قاب خيس پنجره
چك چك آواز باران را شنيد
مي توان دلتنگي يك ابر را
در بلور قطره ها بر شيشه ديد
مي توان لبريز شد از قطره ها
مهربان و بي ريا و ساده بود
مي توان با واژه هاي تازه تر
مثل ابري شعر باران را سرود
مي توان در زير باران گام زد
لحظه هاي تازه اي آغاز كرد
پاك شد در چشمه هاي آسمان
زير باران تا خدا پرواز كرد.

 

 

 

 

شعر باران,شعرباران,شعر بارانی,شعر بارانی

+نوشته شده در چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت14:4توسط نادیا | |

آرامشی ملیح در گوشه چشمانم..

مانند بارانی بروی شیروانی..

اما…

ناودان ندارد..!!

غصه هایم درون سینه ام به چاه میروند.


+نوشته شده در دو شنبه 16 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت16:4توسط نادیا | |


 
اگر تو روی نیمکتی
این سوی دنیا
 
تنها نشسته ای
 
و همه آنچه نداری
کسی است….
شاید آن سوی دنیا

 
روی نیمکتی دیگر
کسی نشسته است
که همه آنچه ندارد تویی……..
نیمکت های دنیا را چه بد چیده اند

+نوشته شده در دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت14:18توسط نادیا | |

 

عشق بازیست ، نه بازی ای که مرا مات کنی
نازنینا دل من صفحه شطرنج که نیست

http://troth.blogfa.com/

 

+نوشته شده در شنبه 31 فروردين 1392برچسب:,ساعت12:16توسط نادیا | |

از صدایم اشک می بارد
آه من تنهاترین، تنهای این دنیام
هیچ یاری، مهربانی، هیچ همدردی
نیست حتی سایه ای اینجا
قلب من عمریست بغضش را فروخورده
اشک های تلخ من هم سخت، تکراریست
هستم اما از تهی هم نیست تر، گویا
بودنم همرنگ مرگی ممتد و جاریست

+نوشته شده در جمعه 30 فروردين 1392برچسب:,ساعت1:25توسط نادیا | |

گاهی که رنگ چشمان تو را گم می کنم
پاییز می شوم
و باد لهجه ای زرد
کشان کشان
هلم می دهم تا سنگسار علاقه
همین کافی نیست که پلک نزنی ، گلم ؟
حالا شب به نیمه های عقربه می رسد
و من فکر می کنم دیروز سر انگشت پنجره
روی کدام سطر کوچه بود
که پاورچین و ساده
به آغوش تو ریختم
راستی ، کجای شب بودی که خواب زمستان سفید شد ؟
پنجره پیش بینی کرده بود
مرا که ببوسی برف می گیرد
حالا در عمق زمستان
کبوتری با آوازی از جنس سیب
روی لب هایم آشیانه کرده
کبوتری سبز که در ایینه پرواز می کند
چشم به راه کدام واژه از دهان دریایی ؟
باور کن
هیچ ستاره ای قبل از آسمان متولد نشده
نخ بادبادک نگاهت را پایین بیاور
به من نگاه کن
تمروز پنجم پنجره است
و من اندازه ی همین آسمان برهنه
دوستت دارم

+نوشته شده در جمعه 30 فروردين 1392برچسب:,ساعت1:22توسط نادیا | |

 

 

من ازفاصله ها دلگیرم

 

 

 

 

 

بی تو اینجا چه غریبانه شبی میمیرم

 

 

 

 

 

ساعت گریه و غم هیچ نمیخوابد و من

 

 

 

 

در الفبای زمان خسته این تقدیرم


 

+نوشته شده در جمعه 30 فروردين 1392برچسب:,ساعت1:21توسط نادیا | |

 این عصرهای پائیزی...
عجـیب بـوی نـفس هـای تـو را می دهـد ...!
گـویی ... تـو اتـفاق می افـتی...
و مـن دچـار می شـوم ..
تـمام "مــن
" دارد "تـــو" می شـود

+نوشته شده در سه شنبه 27 فروردين 1392برچسب:,ساعت13:56توسط نادیا | |

+نوشته شده در شنبه 3 فروردين 1392برچسب:,ساعت19:46توسط نادیا | |

خدايا ما اگر بد کنيم، تو را بنده های خوب بسيار است،

تو اگر مدارا نکنی ما را خدای ديگر کجاست؟

"خدايا تو ميبينی و سکوت ميکنی
ولی ...
مردم نمی بينند و فرياد می زنند"

  "خدايا چه بی حساب و بی صدا می بخشی و ما...
چه حسابگرانه تسبيح می گوئيم

+نوشته شده در شنبه 3 فروردين 1392برچسب:,ساعت19:43توسط نادیا | |

 

تنهـــــا عده کمی از انسانها

 

باران

را حس می کنند ...

بقیه فقط خیس می شوند !!

+نوشته شده در شنبه 3 فروردين 1392برچسب:,ساعت19:39توسط نادیا | |

جاده نگاهم تا دور دست ها خالیست

بگو کجا ایستاده ای ؟

+نوشته شده در دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:,ساعت20:51توسط نادیا | |

 

دلم می خواد یه چیزی بنویسم...

یه چیزی از جنس بغض های گاه و بیگاه شبانه ام

یه چیزی که حس و حالم رو بتونه بگه...

یه چیزی که توی دلم آشوب به پا کنه...

دلم می خواد یه حرفی بزنم که همه آه های دلم رو توش خلاصه کنه...

دلم یه حرفی می خواد که همه گوشها از شنیدنش کر بشن...

دلم یه حرف می خواد از جنس تو...!

+نوشته شده در دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:,ساعت20:45توسط نادیا | |


دلم تنـــگ است از دنیـا چرایش را نمـی دانـم؛

 


         من این شعـر غـم افـزا را شبی صد بار می خوانم؛

 


       چه می خواهم از این دنیا، از این دنیای افسونکار؛

 


  قســــم بر پاکـی اشکـــــم جوابم را نمی دانم؛

 


    شروع کودکی هایـم سرآغـاز غمــی جانکــاه؛

 


   از آن غـم تا به فرداهـا پر از تشـویش، گریانـم؛

 


بهــار زندگی را مـن هــــزاران بار بوییــدم؛

 


 
                                        کنـون با غصـــه می گویـم خداونـدا پشیمانم؛

 


به سـوی درگـه هستــی هزاران بار رو کردم؛

 


    الهی تا به کی غمگین در این غم خانه می مانم؟

 


خدایــا با تو می گویم حدیث کهنـه ی غم را؛

 


        بگو با من که سالی چند در این غم خانه مهمانم؟

 


دلم تنـــگ است از دنیا چرایش را نمی دانم!

 


   ولی یک روز این غم را ز خود آهسته می رانم ..... ؟!

+نوشته شده در دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:,ساعت20:33توسط نادیا | |

 

 

ایستاده ام
در اتوبوس
چشم در چشم های نا گفتنی اش.

 

یک نفر گفت:
«آقا
جای خالی
بفرمایید»

چه غمگنانه است
وقتی در
باران
به تو چتر تعارف می کنند.

:چتر پرنده پنهان نگاه باران

 

+نوشته شده در شنبه 9 دی 1391برچسب:,ساعت23:47توسط نادیا | |

عکس عاشقانه تنهایی

از آنسوی تنهایی
از آنسوی بغض
از آنسوی باران
کسی صدایم میکند؛
تو بگو
…بروم یا بمانم؟!

+نوشته شده در جمعه 8 دی 1391برچسب:,ساعت15:8توسط نادیا | |


ازاین تکرارساعتها ؛

 

ازاین بیهوده بودنها ؛

 

ازاین بی تاب ماندنها ؛

 

ازاین تردیدها، نیرنگها ؛

 

شکها، خیانت ها ؛

 

ازاین رنگین کمان سرد آدم ها ؛

وازاین مرگ باورها ورویاها پریشانم
دلم پرواز میخواهد ..
.

+نوشته شده در پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:,ساعت22:16توسط نادیا | |

del ava_73.jpg



كاش در دهكده عشق فراوانی بود
توی بازار صداقت كمی ارزانی یود
كاش اگر گاه كمی لطف به هم میكردیم
مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود
كاش به حرمت دلهای مسافر هر شب


روی شفاف تزین خاطره مهمانی بود
كاش دریا كمی از درد خودش كم می كرد
قرض می داد به ما هرچه پریشانی بود
كاش به تشنگی پونه كه پاسخ دادیم
رنگ رفتار من و لحن تو انسانی بود


مثل حافظ كه پر از معجزه و الهامست
كاش رنگ شب ما هم كمی عرفانی بود
چه قدر شعر نوشتیم برای باران
غافل از آن دل دیوانه كه بارانی بود
كاش سهراب نمی رفت به این زودی ها



 

+نوشته شده در یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:,ساعت12:18توسط نادیا | |


آرام باش
حوصله کن
آب‌های زودگذر
هیچ‌فصلی را نخواهند دید،
از ریگ‌های ته ِ جویباره شنیده‌ام.

... مهم نیست که مرا
از ملاقات ماه و گفتگوی باران بازداشته‌اند
من برای رسیدن به آرامش
تنها به تکرار نام تو
بسنده خواهم کرد..

حالا آرام باش
همه‌چیز دُرست خواهد شد..

+نوشته شده در پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:,ساعت14:59توسط نادیا | |

زندگی رقص واژگان است

 

 

یکی به جرم تفاوت تنهاست

 

 

یکی به جرم تنهایی متفاوت!

+نوشته شده در پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:,ساعت14:55توسط نادیا | |

 

خیس شد

                     لب پنجره

                                     انتظارم

به قامتت که از پس دیدگانم

تبلور آینه را به سان شیشه انعکاس می داد.

 

تا نسیم دیدار تو چشانم را می بندم

تا خشک نشود

چشمان خیسم

 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:,ساعت14:54توسط نادیا | |

من ریگ ته جویم

تو رود خروشانی

مستم به نگاه تو

هستم به خیال تو

یا رب همه فریادم

فردا که غمش دارم

یا رب که غمم دارد

هر سایه که بنشانم

دل را به تو بسپارم

راهی به سفر گشتم

همسایه غم گشتم

یا رب مددی کن تو [تصویر: 1292779183.jpg]

+نوشته شده در چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:,ساعت23:27توسط نادیا | |

[تصویر: 1292698262.jpg]


مي بيني !!! اسير شـــــدم ...
نمي گي !!! حقير شـــــدم ...
اشـــــكاتم ، فايده نداره ... شـــــايد ... اگه بمـــــونم !!!
جلو چشات پرپر مي شـــــم ... ولي نمي خوام بياي جـــــلو ...
بزار دست و پا بـــــزنم ... قسمته من ايـــــنه ؛ برو ...
اين نفســـــاي آخره ؛ چشـــــام هنوزم به دره ... دارم مـــــي مـــــي رم ...


هميشـــــه ... به يـــــادت بودم ...
كاشـــــكي مي ديـــــدي !!!! غصه ي من و تو ...
دستـــــام داره سرد مي شـــــه ... قـــــلبم پر از ... درد مي شـــــه ....


+نوشته شده در چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:,ساعت23:19توسط نادیا | |

خدایا!

حواست هست؟

صدای گریه هام از همون گلویی میاد

که تواز رگش به من نزدیکتری...

+نوشته شده در چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:,ساعت23:6توسط نادیا | |

درد تنهایی کشیدن ...

مثلِ کشیدنِ خطهایِ رنگی‌ روی کاغذِ سفید ...

شاهکاری میسازد...

به نامِ دیوانگی...!

و من این شاهکارِ را ...

به قیمتِ همهٔ فصلهایِ قشنگِ زندگیم خریده ام ...

"تــــــــــــو" هر چه میخواهی‌ مرا بخوان ...

دیوانه ...

خود خواه ...

بی‌ احساس ...

نمیــــــــفروشــــــــــم...!!!

 

+نوشته شده در دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:,ساعت18:42توسط نادیا | |

 

من از تمام آسمـــان یک بــــاران را میخواهم



و از تمــــام زمین یک خیابان را …


و از تمام تو یک دست ڪه قفــــل شده در

دست مـن...

 

 

+نوشته شده در شنبه 13 آبان 1391برچسب:,ساعت16:33توسط نادیا | |


وقتي که نيستي عبور قرن ها را احساس ميکنم

دلم براي تمام کوه هاي نهان دنيا ميسوزد

و هر لحظه دلم تو را فرياد مي کند

وقتي که نيستي هيچ کس نيست

و من تنها و دلگير منتظر پايان دنيا هستم و مينشينم
 

 

 

 

 

+نوشته شده در شنبه 13 آبان 1391برچسب:,ساعت16:28توسط نادیا | |

 

کاش میشد بچـگی را زنده کرد...کودکی شد کودکانه گـریه کرد...

 

 

شعر قــــــهر قـــــهر تا قیامت را سرود!!! آن قیامت که دمــــی بیشتر نبود...

 

 

فــــــاصله با کودکی هایمان چه کرد؟ کــــــــاش میشد بچگانه

خـــــــــنده کرد!!!!"

 

 

 

+نوشته شده در شنبه 13 آبان 1391برچسب:,ساعت16:16توسط نادیا | |

باران


نمی دانم ،

 

چرا امروز واژه هایم خیس شده اند

 

مثل آسمانی که می بارد....

 

و اینک باران ،

 

بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند

 

و چشمانم را نوازش می دهد ،

تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم

+نوشته شده در پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:,ساعت18:11توسط نادیا | |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 55 صفحه بعد