میخواهم پرواز کنم

zxc


پروردگارا یاریم کن ببخشم کسانی را که هر چه خواستند با من با دلم با احساسم کردند

ومرا در دوردست خودم تنها گذاردند

و من امروز به پایان خودم نزدیکم...

 پروردگارا به من بیاموز در این فر صت حیاتم آهی نکشم برای کسانی که دلم را شکستند

+نوشته شده در دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت14:8توسط نادیا | |

نقــاش بـاشـی ..!
.
چـقــدر می گیـری ...
.
بیایی و صفحه های سیاه دلم را رنـگ کنی ...؟
.
بـعـــد بـرای دیــوار اتاق دلـــم ...
.
یــــک روز آفتابی بکشی که نــــور آفتـــاب تا میـانه اتاق آمــــده باشد ...
.
راستـــــی مـــن روی صـــورتــم یـــک خنــــــده می خـــواهـــم...
.
نــرخ ِ خـنـــــده که گـــــران نیســــت ...؟ !

+نوشته شده در دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت14:7توسط نادیا | |


دلم لک میزنه واست زمانی که ازم دوری
ولی در خاطرم هستی دیگه اینجاشو مجبوری
اگه حرف حرفه من باشه هنوزم مرد ومغرورم
ولی میرم تو خوش باش،منم اینجاشو مجبورم

+نوشته شده در یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت16:54توسط نادیا | |

دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست
تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست

گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست

قانعم بیشتر ازاین چه بخواهم از تو
گاهی از دور تو را خواب ببینم کافیست

آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن
من همین قدر که گرم است زمینم کافیست

من همین قدر که با حال و هوایت گه گاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافیست

فکر کردن به تو یعنی غزل شور انگیز
که همین شوق مرا خوب ترینم کافیست

 


 

+نوشته شده در یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت16:48توسط نادیا | |

خدایا…
دهانم را بو کن…
ببین، بوی سیب نمیدهد!
من هیچ وقت حوایی نداشتم که برایم سیب بچیند!
میدانی یک آدم بدون حوایش چقدر تنها میشود؟!
میدانی محکوم بودن چقدر سخت است وقتی که گناهی نکرده باشی
و حتی سیبی را نبوییده باشی؟!
میدانی حوای بعضی از آدم هایت میگذارند و میروند؟!
میدانی که میروند و جلوی چشم آدم، حوای دیگری میشوند؟! نمیدانی!
تو
که حوا نداشته ای هیچ وقت!
ولی اگر میدانی و باور کرده ای خستگی ام را، این آدم را ببر پیش خودت…
خسته ام از زندگی…
دهانم را بو کن…!
ببین بوی سیب نمیدهد…


+نوشته شده در یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت15:54توسط نادیا | |

khatereha---D0080
می خواهم زندگی ام را به پای ثانیه های با تو بودن بریزم٬

اما ثانیه ها هم در تپش لحظه ها مرده اند.

وقتی قاصدکها قدم به ایوان دلم می گذارند٬

عطر وجودت همه جا را پر می کند و دلم هوای تو را می کند.

یک روز سر به بیابان خواهم گذاشت

+نوشته شده در یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت12:21توسط نادیا | |

رفتن تو هستی مرا شکست !

این شکست تهی بدون تو

لا به لای بستر زمان دفن می شود

رفتنت معنای ناتمام قفس را برایم تمام می کند

و تداوم ناگزیر آرزوهایی خواهد شد

khatereha---D0075

+نوشته شده در یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت12:12توسط نادیا | |

khatereha - C0005

+نوشته شده در شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت14:10توسط نادیا | |

khatereha---C0047

این روزها دلم اصرار دارد

فریاد بزند

اما . . .

من جلوی دهانش را می گیرم

وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد !!

این روزها من . . .

خدای سکوت شده ام

خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا

خط خطی نشود...!

+نوشته شده در شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت13:41توسط نادیا | |

از تمام عطرهای دنیا

تنها لحظه‌ای

بویی شبیه آغوشت را میخواهم

تا هوش از سرِ این همــه

دلتنگــــی ببَــرد

 

+نوشته شده در شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت12:4توسط نادیا | |

صفحه قبل 1 ... 8 9 10 11 12 ... 55 صفحه بعد