میخواهم پرواز کنم

وقتی تو نیستی روز مبادا وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونان که بایدند
نه باید ها…

مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض می خورم
عمری است
لبخند های لاغر خود را
در دل ذخیره می کنم:
باشد برای روز مبادا!
اما
در صفحه‌های تقویم
روزی به نام
روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه می‌داند؟
شاید
امروز نیز روز مبادا باشد!

وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونانکه بایدند
نه بایدها…

هر روز بی تو
روز مباداست!

قیصر امین پور

+نوشته شده در دو شنبه 23 آبان 1390برچسب:,ساعت16:42توسط نادیا | |

به خانه می رفت
با کیف و با کلاهی که بر هوا بود
چیزی دزدیدی؟ پدرش گفت..
دعوا کردی باز؟ مادرش پرسید..
وبرادرش کیفش را زیر و رو می کرد
در پی آن چیز که در دل پنهان کرده بود..
تنها مادر بزرگش دیده بود
شاخه گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش
و خندیده بود..

حسین پناهی

+نوشته شده در دو شنبه 23 آبان 1390برچسب:,ساعت16:40توسط نادیا | |

شبی در پس بغض هر نفس ترا صدا کردم؛ آه قلب شکسته را آرام رها کردم

شبی در سکوت به چشمانت نگاه کردم؛ در آن وقت آرزوی دیدار ماه کردم

شبی بر تاروپودم ترا آویختم؛ آن شب گونه ها را با عطرت در آمیختم

شبی در سکوت ترا صدا کردم؛ آن شب قصد رفتن تا خدا کردم

شبی در خلوت با تو یکی شدم؛ آن شب خم بر زمین خاکی شدم

شبی به سایه ها خیره شدم؛ غرق آن آبی تیره شدم

شبی ترا آرام صدا کردم؛ آن شب که قلب را به پایت رها کردم

                                                                                یک رهگذر

+نوشته شده در دو شنبه 23 آبان 1390برچسب:,ساعت16:29توسط نادیا | |

تا تو رفتی همه گفتند که از دل برود هر آنکه از دیده برفت

و در آن لحظه به ناباوری و غصه ی من خندیدند

و کنون آه تو ای رفته سفر که دگر باز نخواهی گشت

کاش می امدی و می دیدی که در این کلبه ی خاموش هنوز

یادگار تو بجاست

کاش یک لحظه سرود غم و اندوه مرا می خواندی

که چه ها بر من آشفته گذشت

کاش می دانستی که در این عرصه ی دنیای بزرگ

چه غم آلوده جدایی ها

و بدانی تو که از دل نرود هر آنکه از دیده برفت

+نوشته شده در دو شنبه 23 آبان 1390برچسب:,ساعت16:28توسط نادیا | |

 

باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا...
جوی و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا...

وقتی نگاه من به تو افتاد، سرنوشت
تصدیق گفته‌های «هِگِل» بود و ما دو تا...

روز قرارِ اوّل و میز و سکوت و چای
سنگینی هوای هتل بود و ما دو تا

افتاد روی میز ورق‌های سرنوشت
فنجان و فال و بی‌بی و دِل بود و ما دو تا

کم‌کم زمانه داشت به هم می‌رساندمان
در کوچه ساز و تمبک و کِل بود و ما دو تا...
...
تا آفتاب زد همه جا تار شد برام
دنیا چه‌قدر سرد و کسل بود و ما دو تا،

از خواب می‌پریم که این ماجرا فقط
یک آرزوی مانده به دِل بود و ما دو تا...

 

+نوشته شده در دو شنبه 23 آبان 1390برچسب:,ساعت13:13توسط نادیا | |

دلم تنگه……..
دلم گرفته …………
دلم گریه می خواد ……….

آری دلم گرفته٬ از این روزگاران بی فروغ ! از این تکرارهای ناپایان !

دلم گرفته از این همه کینه …. این همه دروغ !

از این مردمان نا مهربان و بی وفا دلم گرفته …….

دلم برای کوچه پس کوچه های مهربانی ها تنگ است !

دلم تنگ است برای کودکی ام که پاورچین پاورچین روی سنگفرش های زندگی بی دغدغه قدم می زدم !

دلم برای دلتنگی های شیرین و انتظارهای کشنده تنگ است…!

نمی دانم کدامین نامهربان ٬ خواب را از دیدگانم دزدید که

اینگونه در حسرت و دلتنگ خواب شیرینم سرگردانم ؟!

دلم گرفته ! دلم تنگ است ! روزگار چشمانم طوفانی است و در انتظار باران های سیل آساست…..

آره !

این روزا دلم بدجوری گرفته … چشمام منتظر یک بهونه است

که هی بخواد بباره….

8d68a486b2a0aa0b2242495d507c957c عکسهای رمانتیک مخصوص عاشقان دلشکسته و شعر ،متن عاشقانه

+نوشته شده در دو شنبه 23 آبان 1390برچسب:,ساعت13:3توسط نادیا | |

 

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم

ولی دل به پاییز نسپرده ایم

چون گلدان خالی لب پنجره

پر از خاطرات ترک خورده ایم

اگر داغ دل بود ما دیده ایم

اگر خون دل بود ما خورده ایم

اگر دل دلیل است آورده ایم

اگر داغ شرط است ما برده ایم

اگر دشته دشمنان ، گردنیم!

اگر خنجر دوستان، ما گرده ایم!

گواهی بخواهید، اینک گواه:

همین زخمهایی که نشمرده ایم!

دلی سربلند و سری سر به زیر

+نوشته شده در یک شنبه 22 آبان 1390برچسب:,ساعت23:8توسط نادیا | |

می نویسم... می نویسم از تو، تا تن کاغذ من جان دارد

با تو از حادثه ها خواهم گفت، گریه این گریه اگر بگذارد

گریه این گریه اگر بگذارد، با تو از روز ازل خواهم گفت

فتح معراج غزل کافی نیست، با تو از اوج غزل خواهم گفت

می نویسم همۀ هق هق تنهایی را، تا تو از هیچ به آرامش دریا برسی

تا تو در هم همه همراه سکوتم باشی، به حریم خلوت عشق تو تنها برسی

می نویسم همۀ با تو نبودن ها را، تا تو از خواب مرا به با تو بودن ببری

تا تو تکیه گاه امن خستگی ها باشی، تا مرا باز به دیدار خود من ببری

+نوشته شده در یک شنبه 22 آبان 1390برچسب:,ساعت23:5توسط نادیا | |

هزار و یک به توان تو عاشقت شده ام

نه مست چشم سیاه تو ، عاشقت شده ام

کمی شمایل تو قسمتی هوای خدا

بنام پاک خدای تو! عاشقت شده ام

میان پیچ و خم شب ، تنیده ام به تنت

و ایستاده به پای تو ، عاشقت شده ام

هوای تشنگی ام از دعای باران است

میان شرجی نای تو ، عاشقت شده ام

صدای پای زمین نبض توست می شنوم

رسیده ای و کنار تو، عاشقت شده ام

و شعر لکنت مردیست از تبار سکوت

پر از نگفته برای تو ، عاشقت شده ام

+نوشته شده در یک شنبه 22 آبان 1390برچسب:,ساعت23:3توسط نادیا | |

صدایم که کردی 

باد وزیدن گرفت٬ ابر نباریدن 

 

نمی دانم اکنون را میزیستم یا دیروز 

اما 

صدایم که کردی 

زمان ٬ زمانه ی من شد 

 

پاسخ که میدامت 

خزان را دیدم به هزار رنگ 

گفتی : بگویمت آن ناگفته 

موی آشفتم که بگویم 

 ......... 

خزان باریدن گرفته بود و دستانم آتش 

که دانسته بودی 

                       ناگفته ام را ٬ ناگفته. 

+نوشته شده در چهار شنبه 18 آبان 1390برچسب:,ساعت13:11توسط نادیا | |

صفحه قبل 1 ... 41 42 43 44 45 ... 55 صفحه بعد