داره بارون میاد کوچه بازم لبریزه احساسه همین دیروز بود انگار تو با من تو همین کوچه آهای بارون پائیزی کی گفته تو غمانگیزی توی تقویم ما دو تا بهار از غصه میسوزه
گريه نکن عروسکم اگه چشام بارونيه براي من جدا شدن نگو کار آسونيه بغض دل شکسته ام هق هق گريه مي گيره گريه نکن عروسکم عاشقي اما نداره هر کي مياد يه روز ميره آدمو تنها ميزاره گريه نکن عروسکم هيچکي منو دوست نداره اون که ميگه عاشقمه رو دل من پا ميزاره دلها همه سنگي شدن به رنگ دلتنگي شدن آدما اين روزا مثل عروسکا رنگي شدن گريه نکن عروسکم نميادش اون که مي خوام رفته ز پيش چشمونم مونده ولي يادش باهام گريه نکن عروسکم اون يکي ديگه رو داره همون که يواشکي سر روي شونش ميزاره گريه نکن عروسکم اون منو يادش نمياد
گاهي دلم مي گيرد دلم ميگيرد دلم مي گيرد
نمیدانم،نمیخواهم بدانم عشق یعنی چه؟ نمیفهمم که در مفهوم خلقت عاشقی معنای چی دارد به من گفتند، عشق یعنی انتظاربی ثمر عشق یعنی بلبلی بی بال و پر عشق یعنی داشتن سرنوشتی شورشور عشق یعنی سرزمینی دور دور حس عاشق رابه معشوق میشناسم، حس عاقل را به معقول مینویسم ولی افسوس!می دانم که در عاشق دگرصبری نمی ماند،دگرعقلی نمی ماند،دگرفهمی نمی ماند. عشق آوندهای ساقه ی برگ است، عشق زیبایی جدا از عالم درک است.
سکوت کرده ای در برابر باران درست مثل من که در برابر مرداد در برابر مرگ ودر برابر شهری که از تو خالی شد وشب های بعد کلاغ ها آمدند تا شانه های بی تاب مرا بپوشانند از اتاق صدای گریه ی مادر می آید از پیراهنت خون از دیوار عکس هایت که لبخند بزن عزیزم تو هنوز آن قدر جوانی که مرگ مطمئن نیست درست آمده باشد وهنوز آن قدر زنده ای که من برایت پیراهنی تازه خریده ام! ناهید عرجونی
خواهر کوچکم از من پرسید من به او خندیدم کمی ازرده و حیرت زده گفت روی دیوار ودرختان دیدم بازهم خندیدم گفت دیروز خودم دیدم پسر همسایه پنج وارونه به مینو میداد انقدر خنده برم داشت که طفلک ترسید بغلش کردم و بوسیدم وبا خودم گفتم بعدها وقتی غم سقف کوتاه دلت را خم کرد بی گمان میفهمی پنج وارونه چه معنا دارد...
ببار باران که دلتنگم....مثال مرده بی رنگم کمی آرام....که پاییز هم صدایم شد که دلتنگی و تنهایی رفیق با وفایم شد بزن بر شیشه قلبم....بکوب این شیشه را بشکن که درد کمتری دارد اگر با دست تو باشد که تا اوج نخفتن ها مدام باریدم از یادش درخت و برگ خوابیدن اقاقی....یاس وحشی.... کوچه ها روزهاست خشکیدن جماعت عشق را کشتن کلاغا بوته ی سبز وفا را بی صدا خوردن ولی باران ، تو با من بی وفایی توهم تا خانه ی همسایه می باری و تا من میشوی یک ابر تو خالی ببار باران.......که تنهایم
آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری، می خواهم بدانم: دستانت را به سوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟ به سوی کدام قبله نماز می گزاری که دیگران نگزارده اند؟؟؟
از زندگی از این همه تکرار خسته ام از های و هوی کوچه و بازار خسته ام دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه امشب دگر ز هرکه و هرکار خسته ام دل خسته سوی خانه تن خسته می کشم آوخ...کزین حصار دل آزار خسته ام بیزارم از خموشی تقویم روی میز وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام از او که گفت یار تو هستم ولی نبود از خود که بی شکیبم و بی یار خسته ام تنها و دلگرفته و بیزار و بی امید از حال من مپرس که بسیار خسته ام...! « محمد علی بهمنی » |
About![]()
دل من این پرنده ی صحرا آسمانش را در چشمان تو یافته است . آنها گهواره ی بامداد و ملکوت ستارگانند. ترانه های من در اعماق آنها گم شده است . بگذار در آن آسمان در بی کرانگی غمناک آن به پرواز درآیم ىگذار ابر های آن را بشکافم و در آفتاب آن بال بگشایم Archives5 شهريور 13926 مرداد 1392 2 مرداد 1392 2 خرداد 1392 7 ارديبهشت 1392 3 ارديبهشت 1392 1 ارديبهشت 1392 6 فروردين 1392 5 فروردين 1392 2 فروردين 1392 1 بهمن 1391 6 دی 1391 5 دی 1391 4 دی 1391 7 آذر 1391 4 آذر 1391 3 آذر 1391 6 آبان 1391 1 آبان 1391 4 مرداد 1391 3 مرداد 1391 6 تير 1391 5 تير 1391 4 تير 1391 3 تير 1391 2 تير 1391 1 تير 1391 7 خرداد 1391 6 خرداد 1391 4 خرداد 1391 3 خرداد 1391 AuthorsنادیاLinks
چــت روم آزاده(بدو بیا تووووو) Specific![]() ![]() ![]() LinkDump
کیت اگزوز ریموت دار برقی
کاربران آنلاين:
بازدیدها :
Alternative content |