میخواهم پرواز کنم

 سوگند به سکوت
 به خاموشترین شعرم
 به تاریکترین لحظه شب
 به تک گل مغرور باغ
که در دلم بنهاد داغ
 به درختی که بر تن خود تبر میزد و زار میگریست
 به برگی که آویخته بر دار میگریست
 به مرغی که از پرواز لذت نمیبرد
 اشکی که بر زمین می افتاد میمرد
 به عمری که به تنهایی گذشت
 به بغضی که در تنهایی می شکست
 به قفسی که چارچوب خاطرات من است
 به آسمانی که پر از حسرت پرواز من است

 سوگند به سکوت
 به خاموشترین شعرم
 به تاریکترین لحظه شب
 به تک گل مغرور باغ
که در دلم بنهاد داغ
 به درختی که بر تن خود تبر میزد و زار میگریست
 به برگی که آویخته بر دار میگریست
 به مرغی که از پرواز لذت نمیبرد
 اشکی که بر زمین می افتاد میمرد
 به عمری که به تنهایی گذشت
 به بغضی که در تنهایی می شکست
 به قفسی که چارچوب خاطرات من است
 به آسمانی که پر از حسرت پرواز من است

سوگند به عمر کوتاه گندمزار
به دل پرالتهاب هر گنجشک
که من مترسک نخواهم بود
 مگر آن مترسک که گوش به نجوای زاغی داد که خشم انسان برگ کاهی را دریغش داشت
 به تعداد پرنده ای که عبورشان به این مزرعه افتاد درونم زخم است

 

 

سوگند به عمر کوتاه گندمزار
به دل پرالتهاب هر گنجشک
که من مترسک نخواهم بود
 مگر آن مترسک که گوش به نجوای زاغی داد که خشم انسان برگ کاهی را دریغش داشت
 به تعداد پرنده ای که عبورشان به این مزرعه افتاد درونم زخم است

 

+نوشته شده در پنج شنبه 23 تير 1390برچسب:,ساعت18:11توسط نادیا | |

دلم گرفته است

دلم گرفته است

به ايوان می روم و انگشتانم را

بر پوست کشيده ی شب می کشم

چراغ های رابطه تاريكند

چراغهای رابطه تاريكند

کسی مرا به آفتاب

معرفی نخواهد کرد

کسی مرا به ميهمانی گنجشك ها نخواهد برد

پرواز را به خاطر بسپار

پرنده مردنی ست

+نوشته شده در پنج شنبه 23 تير 1390برچسب:,ساعت17:35توسط نادیا | |

خدا يا بشكن اين آئينه ها را
 
كه من از ديدن تو آئينه سيرم
 
مرا روي خوشي از زندگي نيست
 
ولي از زنده ماندن نا گزيرم
 
از آن روزيكه دانستم سخن چيست ـــ
همه گفتند: اين دختر چه زشت است
 
كدامين مرد ، او را مي پسندد؟
 
دريغا دختري بي سرنوشت است.
***
 
چو در آئينه بينم روي خود را
در آيد از درم، غم با سپاهي
 
مرا روز سياهي دادي ،اما
نبخشيدي به من چشم سياهي
***
به هر جا پا نهم ، از شومي بخت ـــ
 
نگاه دلنوازي سوي من نيست
 
از اين دلها كه بخشيدي به مردم ـــ
 
يكي در حلقه گيسوي من نيست
***
مرا دل هست ، اما دلبري نيست
 
تنم دادي ولي جانم ندادي
 
بمن حال پريشان دادي، اما ـــ
 
سر زلف پريشانم ندادي
***
 
به هر ماه رويان رخ نمودند ــ
ـ
نبردم توشه اي جز شرمساري
 
خزيدم گوشه اي سر در گريبان
 
به درگاه تو ناليدم بزاري
 
***
چو رخ پوشم ز بزم خوب رويان ـــ
 
همه گويند : كه او مردم گريز است
 
نميدانند، زين درد گرانبار ـــ
 
فضاي سينه من ناله خيز است
 
***
 
به هر جا همگنانم حلقه بستند ـــ
نگينش دختر ي ناز آفرين بود
 
ز شرم روي نا زيبا در آن جمع ـــ
 
سر من لحظه ها بر آستين بود
***
چو مادر بيندم در خلوت غم ــ
ـ
ز راه مهرباني مينوازد
 
ولي چشم غم آلوده اش گواهست
 
كه در اندوه دختر مي گدازد
***
ببام آفرينش جغد كورم
 
كه در ويرانه هم ، نا آشنايم
 
نه آهنگي مرا ،تا نغمه خوانم ــ
 
نه روشن ديده اي ، تا پرگشايم
***
خدايا ! بشكن اين آئينه هارا
 
كه من از ديدن آئينه سيرم
 
مرا روي خوشي از زندگي نيست
 
ولي از زنده ماندن ناگزيرم
***
خداوندا !خطا گفتم ، ببخشاي
 
تو بر من سينه اي بي كينه دادي
 
مرا همراه روئي نا خوشايند ـــ
 
دلي روشنتر از آئينه دادي
***
مرا صورت پرستان خوار دارند ـــ
 
ولي سيرت پرستان ميستايند
 
به بزم پاكجانان چون نهم پاي
 
در دل را به رويم مي گشايند
***
ميان سيرت وصورت ،خدايا ! ـــ
 
دل زيبا به از رخسار زيباست
 
بپاس سيرت زيبا ، كريما! ـــ
 
دلم بر زشتي صورت شكيباست

+نوشته شده در پنج شنبه 23 تير 1390برچسب:,ساعت17:31توسط نادیا | |

 

مرا به یاد آور
آن‌گاه که خواهم رفت
آن‌گاه که به سرزمین سکوت خواهم رفت
آن‌گاه که دستان تو دیگر
جایی برای آرمیدن من نخواهد بود
نه...
دیگر هیچ‌گاه بر نخواهم گشت
برای بودن، در کنار تو
مرا به یاد آور
آن‌گاه که روزها از پس روزها نمی‌آیند
مرا به یاد آور
آن‌گاه که در باره‌ی نقشه‌هایی می‌گویی
که برای آینده‌مان کشیده‌ای
می‌دانی که اکنون دیر است
برای گفت‌وگو کردن
برای دعا خواندن
غمگین نباش
اگر باید اندک زمانی فراموشم کنی...
که باز به یادم خواهی آورد
برای رهایی از تاریکی و فساد
این‌که به خاطرم آوری و غمگین باشی
این‌که رد پای من بر گذرگاه افکارت حک شود،
بهتر است
از همه چیز را فراموش کردن

ولبخند زدن.          

                                        کریستینا روزتی

+نوشته شده در دو شنبه 20 تير 1390برچسب:,ساعت12:22توسط نادیا | |

گفتی که پــَر بکش ، برو از آسمان من

باشـد ، قبـول ، کفتر ِ نا مهربان من

 

هر بار گفته ام که : تو را دوست دارمت

پـُر می شود از آتش ِعشقت دهان من

 

این جمله که برای بیانش به چشم تو

افتـاده است باز به لکنـت ،  زبان من

 

آنقدر عاشقـم که تو عاشـق نبوده ای

دیگر رسیـده کارد  ، بر این استـخوان من

 

نه ، شاهنامه نیست که تو پهلوان شوی

این یک تراژدی ست ـ غم  ِداستان من

 

یک شب بیا و ضامن  ِ من باش  نازنین !

وقتی دخیـل  ، بستـه به تو آهوان ِ من

 

دل بــرکن و به شهـرِ دل  ِ من بیا عزیز!

زخـم زبان مردم  ِ چشـمت  ، به جان ِ من

 

باید که باز با تو خـدا حا فظـی کنـم

آخر رسیـده است به پایـان  ، زمان من

+نوشته شده در چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:,ساعت23:36توسط نادیا | |

Nature Scraps, nature graphics, and nature images for Orkut, Myspace, Facebook, Hi5, Tagged

 

 

 

"عاقبت یک روز مغرب محو مشرق میشود "


"عاقبت  غربی ترین  دل  نیز عاشق میشود"

 

"شرط می بندم که فردایی نه خیلی دیر و دور"

"مهربانی ، حاکم کل مناطق میشود"


"هم زمان, سهمیه ی دلهای دلتنگ و صبور" 

"هم زمین, ارثیه ی جانهای لایق میشود" 
 

"قلب هر خاکی که بشکافند نشانش عاشقی است" 

"هر گلی که غنچه زد نامش شقایق میشود" 

"با صداقت آسمان سهمی برابر میدهد" 

"با عدالت خاک تقسیم خلایق میشود" 


عقل هم با عشق یک نوعی موافق میشود"

"عقل اگر گاهی هوادار جنون شد عیب نیست"


"گاه گاهی عشق هم همرنگ منطق میشود" 

"صبح فردا موسم بیداری آیینه هاست" 

"فصل فردا نوبت کشف حقایق میشود" 

"دست کم یک ذره در تاب و تب خورشید باش"


"لااقل یک شب بگو کی صبح صادق میشود" 

"میرسد روزی که شرط عاشقی دلدادگی است" 

"آن زمان هر دل فقط یک بار عاشق میشود "

+نوشته شده در چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:,ساعت23:31توسط نادیا | |

در لحظه های خیس نیایش
 
لحظه هایی از جنس پرستش
 
با تو سخن میگویم گاه با زبان


گاه با اشک

چقدر زیباست لحظه های ناب دل دل کردنم
 
با تو
 
می دانم در خلوت سکوتمان
 
سکوتی که برایت پر است از فریاد
 
نا گفته های من
 
تنها من هستم
 
و

تنها تو

چقدر خوب است که حرفهای دلم

را فقط تو میدانی

تویی که چون من تنهایی
 

یا شاید نه
 
من چون تو تنهایم
 
برای همین است که باورم داری
 
چند ساعتی قبل از آنکه برایت بنویسم باران
 
بارید
 
و من دعا کردم و باریدم
 
به رسم خودت
 
این روزها تشنه ام
 
و میدانم
 
نزدیک است لحظه ناب اذان رسیدن
 
من منتظر میمانم

+نوشته شده در سه شنبه 14 تير 1390برچسب:,ساعت17:54توسط نادیا | |

 

 

  فروغ فرخ زاد.

رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهي بجز گريز برايم نمانده است
اين عشق آتشين پر از درد بي اميد
در وادي گناه و جنونم كشانده بود
 
رفتم، كه داغ بوسه ي پر حسرت تو را
با اشك هاي ديده ز لب شستشو دهم
رفتم كه ناتمام بمانم در اين سرود
رفتم كه با نگفته به خود آبرو دهم
 
رفتم مگو، مگو، كه چرا رفت، ننگ بود
عشق من و نياز تو و سوز و ساز ما
از پرده ي خموشي و ظلمت، چو نور صبح
بيرون فتاده بود به يك بار راز ما
 
رفتم، كه گم شوم چو يكي قطره اشك گرم
در لابلاي دامن شبرنگ زندگي
رفتم، كه در سياهي يك گور بي نشان
فارغ شوم زكشمكش و جنگ و زندگي
 
من از دو چشم روشن و گريان گريختم
از خنده هاي وحشي طوفان گريختم
از بستر وصال به آغوش سرد هجر
آزرده از ملامت وجدان گريختم
 
اي سينه در حرارت سوزان خود بسوز
ديگر سراغ شعله ي آتش زمن مگير
مي خواستم كه شعله شوم سركشي كنم
مرغي شدم به كنج قفس خسته و اسير
 
روحي مشوشم كه شبي بي خبر از خويش
در ذامن سكوت تلخي گريستم
نالان زكرده ها و پشيمان زگفته ها
ديدم كه لايق تو و عشق تو نيستم

+نوشته شده در سه شنبه 14 تير 1390برچسب:,ساعت17:12توسط نادیا | |

چیزی نخوان بانوی شایسته!
ترانه های غمگین
در وصف خاموشی عشق را چال کن
کنار غم هایت و
آواز عشق های گذشته را ساکت کن.

بخوان ترانه ای
برای خوابی کشدار از عاشقانی که
مردند و تمام عشق شان
در گورهایی خوابید؛
ببین که
حالا نَفَسِ عشق به شماره افتاد.

+نوشته شده در دو شنبه 13 تير 1390برچسب:,ساعت1:12توسط نادیا | |

رد پا

….

میگن خدا همین وراست .. تو ذهن خواب من و تو !

یه جایی که تا برسی .. میگن که دیره و برو !

میگن اگه صداش کنی , به قلب تو سر میزنه ..

چقدر صدات کنم خدا ؟  بیا که پایان منه  ..

 

 

 

تو گریه ی ستاره ها سر رو جاده ها میذارم

نیماد صدای پات .. روبه آسمون میبارم

من نشستم بعد پایان .. تو بیا منو شروع کن

شمعی تنها رو به بادم  .. تو غروب من طلوع کن

پنجره ی امیدمو رو به خدا باز میکنم

اونم منو نمیبینه .. گریه رو آغار میکنم ..

تو التهاب گمشدم .. کسی به یاد من نبود ..

دنبال رد پای تو .. منو به انتها رسوند ..

افتادم از چشم خدا .. شکسته بال لحظه هام

تکیه کرده غم دنیا ..  رو دل خسته ی تنهام

منم اون که مونده پاییز ..  زیر بارون جدایی

تو منو ببخش ندارم .. جز تو هیچ کس و خدایی

+نوشته شده در دو شنبه 13 تير 1390برچسب:,ساعت1:2توسط نادیا | |

صفحه قبل 1 ... 48 49 50 51 52 ... 55 صفحه بعد