ای باران زیر باران عاشقانه با ترانه شاعرانه می دوم در دره ی نور می رسم به قله ی کوه می مانم در همان جا می خوانم دوست دارم زندگی را با شادی می نویسم دوست دارم من دعا را باز همان طور اشک هایم روی گونه ام می نویسم می گویم دوست دارم دوست دارم هستی ام را
وقتی که تو بارانی میشوی در آسمان چشمانت غرق میشوم و فراموش میکنم که هوا پاییزی است. برخیز تا پنجرهها را به روی خزان ببندیم، بیم دارم خزان خاطراتمان را غارت کند. باغچه از حجم علفهای هرز سکوت انباشته شده. از خلوت کوچه دلم میگیرد و هنوز در انتظار بارانی شدن چشمانت هستم. هر چند که میدانم بارانی شدن، دل آسمانی میخواهد ...
یادته یه روز بهم گفتی هر وقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون که نکنه یه نامردی اشک اتو ببینه وبهت بخنده !؟ گفتم اگه بارون نیومد چی ؟…. گفتی اگه چشمای قشنگ تو بباره آسمون گریش میگیره…. گفتم یه خواهش دارم. وقتی آسمون چشمهام خواست بباره تنهام نذار… گفتی: چشم !! حالا امروز من دارم یه گوشه ی خلوت گریه می کنم اما آسمون نمی باره…. تو هم اون دور دورا ایستادی و داری به من می خندی..!! آخه چرا ؟مگه گناه من چیه ؟
باغبانی پیرم که به غیر از گلها
باز باران
از چشم تو چون اشک سفر کردم و رفتم افسانه هجران تو سر کردم و رفتم در شام غم انگیز وداع از صدف چشم دامان تو را غرق گنه کردم و رفتم چون باد بر آشفتم و گلهای چمن را در رخت زیر و رو کردم و رفتم
حسرت از من رمیده ئی و من ساده دل هنوز بی مهری و جفای تو باور نمی کنم دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این دیگر هوای دلبر دیگر نمی کنم رفتی و با تو رفت مرا شادی و امید دیگر چگونه عشق ترا آرزو کنم دیگر چگونه مستی یک بوسه ترا در این سکوت تلخ و سیه جستجو کنم یادآر آن زن، آن زن دیوانه را که خفت یک شب به روی سینه تو مست عشق و ناز لرزید بر لبان عطش کرده اش هوس خندید در نگاه گریزنده اش نیاز لب های تشنه اش به لبت داغ بوسه زد افسانه های شوق ترا گفت با نگاه پیچید همچو شاخه پیچک به پیکرت آن بازوان سوخته در باغ زرد ماه هر قصه ئی ز عشق که خواندی به گوش او در دل سپرد و هیچ ز خاطر نبرده است دردا دگر چه مانده از آن شب، شب شگفت آن شاخه خشک گشته و آن باغ مرده است با آنکه رفته ئی و مرا برده ئی ز یاد می خواهمت هنوز و به جان دوست دارمت ای مرد، ای فریب مجسم بیا که باز بر سینه پر آتش خود می فشارمت
|
About![]()
دل من این پرنده ی صحرا آسمانش را در چشمان تو یافته است . آنها گهواره ی بامداد و ملکوت ستارگانند. ترانه های من در اعماق آنها گم شده است . بگذار در آن آسمان در بی کرانگی غمناک آن به پرواز درآیم ىگذار ابر های آن را بشکافم و در آفتاب آن بال بگشایم Archives5 شهريور 13926 مرداد 1392 2 مرداد 1392 2 خرداد 1392 7 ارديبهشت 1392 3 ارديبهشت 1392 1 ارديبهشت 1392 6 فروردين 1392 5 فروردين 1392 2 فروردين 1392 1 بهمن 1391 6 دی 1391 5 دی 1391 4 دی 1391 7 آذر 1391 4 آذر 1391 3 آذر 1391 6 آبان 1391 1 آبان 1391 4 مرداد 1391 3 مرداد 1391 6 تير 1391 5 تير 1391 4 تير 1391 3 تير 1391 2 تير 1391 1 تير 1391 7 خرداد 1391 6 خرداد 1391 4 خرداد 1391 3 خرداد 1391 AuthorsنادیاLinks
چــت روم آزاده(بدو بیا تووووو) Specific![]() ![]() ![]() LinkDump
کیت اگزوز ریموت دار برقی
کاربران آنلاين:
بازدیدها :
Alternative content |